خیالت را گرفتی و بعد از آن، همه جا خالی است. شبیه خشکی بستر رودخانه ای که دیگر جریان ندارد، تنه بریده شده درخت کهنسال روستا، افتادن شکوفه های سرمازده دم عید و زردی برگ های هنوز آویزان از شاخه. شبیه سکوتی که پس از پرواز دسته پرستوهای نغمه خوان در آسمان طنین می اندازد. خالی از زندگی.